سرای خیال

گزیده‌هایی از سروده‌های سخن‌سرایان پیشین و امروز

سرای خیال

گزیده‌هایی از سروده‌های سخن‌سرایان پیشین و امروز

               

 

  ای رهگذر کوچه ی احساس کجایی؟

  محبوب ترین عابر شب های رهایی!

  تا خال لبت نقطه ی حساس وجود است

  حساس ترین منطقه در منطق مایی...

  ای ناب ترین حادثه ی عشق در این بزم؛

  دور از نظرت میکده را نیست صفایی!

  ای خوب ترین منظره در چشم ملایک؛

  بر روی زمین ناب ترین عکس خدایی...

  دلتنگ تو این بار گل و باغ و بهارند؛

  ای کاش گل نرگس من   زود بیایی

            از : مجید مسیحا

رنج بی حساب

 

مــــا را رهـــــا کنید در این رنج بى‏حساب       بــــــــــا قلب پاره پاره و با سینه‏اى کباب

عمرى گذشت در غم هجران روى دوست      مــــــــــرغم درون آتش، و ماهى برون آب

حــــالى، نشد نصیبم از این رنج و زندگى       پیــــرى رسید غرق بطالت، پس از شباب

از درس و بحث مدرسه ام حــاصلى نشد       کـــى مى‏توان رسید به دریا از این سراب

هــــــــرچه فراگرفتم و هــــــرچه ورق زدم      چیـــــــزى نبود غیر حجابى پس از حجاب

هـــــان اى عزیز، فصل جوانى بهوش باش      در پیـــــــرى، از تو هیچ نیاید به غیر خواب

این جـــــاهلان که دعوى ارشاد مى کنند       در خرقه شان به غیر "منم" تحفه‏اى میاب

ما عیب و نقص خویش، و کمال و جمال غیر    پنهــــــــان نموده‏ایم، چو پیرى پس خضاب

دم در نــــــى‏آر و دفتــــــــر بیهوده پاره کن       تا کــــــى کلام بیهده گفتــــــــــار ناصواب 

 

شعر از : امام "ره"

سر در گم

  چون خانه بی حافظ و بی قرآن

  از یاد فرشتگان فراموشم

 

  چون مسجد بی نمازخوان مانده

  با این همه چلچراغ، خاموشم

 

  سوگند به عصر... سخت دلگیرم

  آنقدر که با خودم نمیجوشم

 

  هم، این دل بیخود است در سینه

  هم عاطل و باطل است آغوشم

 

  چون ماهی بی نفس پشیمانم

  جنبیده اگر کمی سر و گوشم

 

  هم خانه خاطرات بیخوابم

  هم صحبت خوابهای مغشوشم

 

  دیریست مرددم "خدا" یا "خود"؟

  سردرگم نسخه های مخدوشم

 

  در خاطر عاطر فراموشی

  میماند ناله های خاموشم

  

           از : محمدمهدی سیار

سر سمبل شدن دارند این مرغان سرگردان

گلویی تر کنید ای تیغ های تشنه، بسم‌الله!

بی عنوان

‌  باز آمدنم به درگهت بازی نیست 

  هر چند که در مرام تو نازی نیست 

            *    *     * 

  این بار به هر روی به دوش تو شده 

  پژواک عمل بود که بد سازی نیست

و این بحر طویل است....

«این  صدای  تپش  قلبم  نیست

درحسینه ی دل سینه زنی ست»

     

  عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به    گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان  نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز  بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به  گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم  و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و  در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،  برسد کاش صدایم به صدایی...

 عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس  های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و  شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به  جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش  به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم  و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از  آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس  معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و  خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس  دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن  مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو  کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو  خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

                                                                                                     

     از : سیدحمیدرضا برقعی

بدون شرح وهرگونه توضیح!!!

سلام!!!! 

برگرفته از سایت خبرآنلاین تاریخ 09/03/91 

 

واکنش جالب به رمان شجاعی: ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم...عمری است ما روی تِرِدمیلیم

کتاب - گفتند: شرط راستی، مستی است/ ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم.../ اینها اگر کرم اند، ما ماریم/ آنها اگر مورند، ما فیلیم/ فیلیم در نطع سخن امّا/ وقت عمل طیرا ابابیلیم...

به گزارش خبرآنلاین، ابوالفضل زرویی نصرآباد، شاعر و طنزپرداز معاصر کشورمان بعد از مطالعه رمان تازه سید مهدی شجاعی، قصیده زیبایی در تکمیل مفهوم این رمان سروده است. زرویی که این شعر را در سایت خود منتشر کرده راجع به آن نوشته است: «این وجیزه را مدتی پیش تحت تاثیر رمان هنوز منتشر نشده جناب سید مهدی شجاعی عزیز (کمی دیرتر با مضمون ظهور و انتظار) نوشته ام. بی اغراق در طول این سال‌ها کمتر کتابی با این مایه شیرینی و تاثیرگذاری خوانده ام.»


  «ما وارثان وحی و تنزیلیم
  عاشق ترین مردان این ایلیم

  مردم تمام از نسل قابیلند
  ما چند تا، فرزند هابیلیم

 

  آن دیگران ناز و ادا دارند
  ما بی قر و اطوار و قنبیلیم

  در بین ما یک عده هم هستند...
 این روزها مشغول تعدیلیم

 

  در این دویدن‌ها رسیدن نیست
  عمری است ما روی تِرِدمیلیم


  آخر کجا می آیی آقا جان؟
  بگذار، ما مشغول تحلیلیم

  دنیا به کام قوم دجال است
  ما هم که با دجال فامیلیم


  درس "پیام نور" تان از دور
  خوب است، ما مشتاق تحصیلیم

  آقا، شما تفسیر قرآنید
  البته ما قائل به تاویلیم

 

  نه عالم احکام قرآنیم
  نه عامل تورات و انجیلیم

  گفتند: شرط راستی، مستی است
  ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم

  در کل، زمین مصر است و این مردم
  یاران فرعونند و ما نیلیم

 

  اینها اگر کرم اند، ما ماریم
  آنها اگر مورند، ما فیلیم

  فیلیم در نطع سخن امّا
  وقت عمل طیرا ابابیلیم

 

  در حفظ ما باید به جدّ کوشید
  ما نقطه ی حسّاس آشیلیم

  "آدم شدن" یک ایده ی نوپاست
  ما هم نهادی تازه تشکیلیم

 

  سیصد نفر "آدم" که شوخی نیست
  مستلزم تغییر و تبدیلیم

  تعجیل، کلا کار شیطان است
  اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟

 

  وقتش که شد، آن وقت می گوییم:
  آقا بیا کم کم که تکمیلیم

  وقت عمل هم می رسد امّا
  فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم

 

  آخر چطوری حرف حق؟ وقتی
  مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم

  ما با همین حالت که می بینید
  مستوجب تشویق و تجلیلیم

  صندوق عهد و رای اگر باشد
  یاران داوود و سموئیلیم

 

  توی صف عشاقتان از صبح
  ما صاحبان ساک و زنبیلیم

  بعضی به نامت، بارشان شد بار
  ما تازه فکر بار و بندیلیم

 

  (کار غنایم را به ما بسپار
  چون خبره در تقسیم و تحویلیم

  باد هوا خوردن که ممکن نیست
  آخر مگر ماها حواصیلیم)

             ***

  گفتند: روز جمعه می آیی
  ما روزهای جمعه تعطیلیم ...

 

 بر اساس این گزارش، «رفوزه‌ها» مجموعه اشعار طنز ابولفضل زروئی نصرآباد که به نوعی کارنامه شعری این طنزپرداز محبوب معاصر نیز محسوب می شود از سوی انتشارات نیستان منتشر و با استقبال مردم مواجه شده است. این مجموعه طنز در 430 صفحه و با قیمت 9500 تومان منتشر شده است.

قطعه شعری از این مجموعه بدین شرح است:

  «به به ای خانم قشنگ و ملوس

  که قدم می‌زنی به مثل عروس

  ای که در پیش آینه با تاپ

  کرده‌ای یک دو ساعتی میک آپ

  روی اجزای صورتت یک یک

  ریمل وسایه و رژ و پن‌کک

  شده‌ای – چشم خواهری! – خوشگل

  می‌بری از بزرگ و کوچک دل

  می شود بند عفت از این ناز

  چون کمربند سبز تهران باز!

  نگو اصلا که: "ذاتا این مدلم"

  خودم این‌کاره‌ام عزیز دلم

  من که این قدر خویشتن دارم

  باز، دیوانه می‌شوم دارم!

  که اگر موجبات ننگی تو

  پس چرا این قدر قشنگی تو؟!

  خواهرم توی این بریز و بپاش

  تا حدودی به فکر ما هم باش

  پیش خود فکر کن که مرد غریب

  گر ببیند تو را به این ترتیب

  از لبش آب راه می‌افتد

  طفلکی در گناه می‌افتد

  من خودم بی خیال دنیاشم

  نه که منظور من خودم باشم

  مشکل از سوی جوجه کفترهاست

  غصه‌ام معضل جوانترهاست

  که به یک جلوه ی زن از مریخ

  خل و دیوانه می‌شوند از بیخ

  رشته را می‌کنند هی پنبه

  بس که ناواردند و بی جنبه

  ما که داریم خانه‌ای در بست

  _تازه ویلای دوستان هم هست_

   غالبا عصرها همانجایم

  هفته‌ای یک دو روز تنهایم

  الغرض این از این همین دیگر

  روسری را جلو بکش خواهر!»

 

 

همچنین رمان جدید سید مهدی شجاعی «کمی دیرتر» نیز در کمتر از دو ماه به چاپ سوم رسیده است و داستانی است انتقادی - اجتماعی به برخی غفلت ها در حوزه انتظار بویژه در محافل مذهبی. این رمان نیز با قیمت 8100تومان منتشر شده است.

 

 

ساکنان پایتخت، برای تهیه این دو کتاب و سایر آثار ابولفضل زروئی نصرآباد و سیدمهدی شجاعی کافیست با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.