باید که شیوهی سخنم را عوض کنم
شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم
گاهی برای خواندن یک شعر لازم است
روزی سه بار انجمنم را عوض کنم
از هر سه انجمن که در آن شعر خواندهام
آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم
در راه اگر به خانهی یک دوست سر زدم
اینبار شکل در زدنم را عوض کنم
وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من
وقت است قیچی چمنم را عوض کنم
باید پس از شکستن یک شاخ دیگرش
جای دو شاخ کرگدنم را عوض کنم
وقتی چراغ مه شکنم را شکستهاند
باید چراغ مهشکنم را عوض کنم
عمری به راه نوبت ماشین نشستهام
امروز میروم لگنم را عوض کنم
با من، برادران زنم خوب نیستند!
باید برادران زنم را عوض کنم!
دارد قطار عمر کجا میبرد مرا؟
یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم
ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار
مجبور میشوم کفنم را عوض کنم
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟
از: ناصر فیض
باید برادران زنم را عوض کنم! ( ناصر فیض بدبدبد)
)
رفتید توی کار طنز؟!!
نه قهری در کار نبود. که ای کاش بود...
بله دیگه آقایون باید هم از همدیگه طرفداری کنند. نکنه می خواید با شما هم قهر کنم؟
سلام آقای مهران
من نمی تونم وارد صفحه بلاگفا بشم. کلمه عبور می خواد و باز نمی کنه. اگه می تونید کمکم کنید.
ایمیل: zahrafatemi83@yahoo.com
آخ جون مشکل حل شد!!!
سلام
من به شما یه لینک دادم
خبر دادم که اگه خواستی من بلینکی
blogger چیه؟!